۳۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸

دل غرقه انوار جمالی و جلالی است
بر وی نظر از جانب دلبر متوالی است

دل منظر عالی و نظرگاه رفیع است
یار است که او ناظر این منظر عالی است

خالی است حوالی حریم دل از اغیار
اغیار کجا واقف این بود و حوالیست

جز نقش رخ دوست در آن دل نتوان یافت
کان آینه از نقش جهان صافی و خالیست

در عالم او هیچ شب روز نباشد
کاو برتر ازین عالم و ایام و لیالی است

در یکه از او جمله جهان گشت پدیدار
آن درّ گرانمایه از آن بحر لآلی است

عالم بخط دوست کتابی است ولیکن
مخفی است از آنکس که نه قاری است و نه تالی است

ایمغربی کس را خبر از عالم دل نیست
چه عالم دل زایل وعالم متعالی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.