۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

چو باده چشم تو خوده است دل خراب چراست
چو حال تست در آتش جگر کباب چراست

ز پیچ زلف تو در تاب رفت مهر رخت
چو زوست تابش رویت از و شباب چراست

چو نیست عهد شکن غیر زلف بر شکنت
بگو که با دل مسکنت این عتاب چراست

ز من هرآنچه تو گوئی و آن همی شنوی
چو من صدای توام با من این خطاب چراست

چو نیست غیر تو کس از که میشوی پنهان
چو ناظر او توئی در رخت نقاب چراست

اگر چه در خم چوگان تست گوی دلم
ز چیست منقلب آخر در انقلاب چراست

ز باد بپرس که بحر از چه گشت آشفته
ز بحر بپرس که کشتی در اضطراب چراست

چو ما هر آنچه تو دادی بما همان خوردیم
زیاده هیچ نخوردیم پس حساب چراست

هرآنکه باز نکرده است گوش هوش روترا
برش حدیث حقایق فسانه است و حکایت

کتاب مغربی چون نسخه کتاب تواست
ازو مپرس که این حرف در کتاب چراست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.