هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و زیبایی معشوق سخن می‌گوید. شاعر با توصیف چشمان، زلف‌ها و جادوی معشوق، احساسات عمیق خود را بیان می‌کند و بر این باور است که معشوق همواره حاضر است، حتی در غیاب. همچنین، شاعر به ماهر بودن معشوق در فریب‌های عاشقانه اشاره می‌کند و عشق خود را پایدار و بی‌پایان می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به بلوغ فکری نیاز دارند تا به درستی درک شوند.

شمارهٔ ۴۹

آنکس که دیده در طلب او مسافر است
عمریست تا که در دل و جانم مسافر است

وانکس که دید روی بتان حسن روی اوست
در حسن روی خویش بهردیده ناظر است

دل را بسحر غمزه خوبان همی برد
آن غمزه را نگر که زهی غمزه و ساحر است

از چشم او مپرس که ترکیست جنگجوی
از زلف او مگوی که هندوی کافر است

گفتم که مگر ذاکرم آن دوست را بخود
خود راست کز زبان من آندوست ذاکر است

غایب نباش یک نفس از دوست زانکه دوست
در غیبت و حضور تو پیوسته حاضر است

حسن وی است آنکه مرا ورانه اوّلست
عشق من است آنکه مرا ورانه آخر است

کز فنون عشوه گری ماهر است دوست
دل از فنون عشوه گری سخت ماهر است

ایمغربی نو دیده بدست آر زانکه دوست
چون آفتاب در رخ هر ذره ظاهر است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.