۲۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۹

صنما هر نفسی در گذرت می بینم
بر دل و دیده و جان جلوه‌گرت می بینم

گرچه صدبار کنی جلوه مرا هر نفسی
لیک هر لحظه به جنسی دگرت می بینم

گرچه از منزل خود هیچ برون می‌نایی
لیک پیوسته تو را در سفرت می بینم

بر سپهر دل و بر چرخ روان تابنده
گاه چون شمس و گهی چون قمرت می بینم

دایم از غایت پیدایی خود پنهانی
گرچه تابنده تر از ماه و خورت می بینم

غایب از دیده نه ای،زانکه به صد کسوت خوب
هر‌ زمانی گذران بر نظرت می بینم

توئی نور بصرم گرچه نهان از نظری
زانکه در دیده چو نور بصرت می بینم

مغربی از ملک و از فلکی بالاتر
گرچه دایم به لباس بشرت می بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.