هوش مصنوعی: شاعر در این متن از یافتن گنج‌های بی‌کران در درون خود (دل و جان) سخن می‌گوید. او از گذر از عالم نام و نشان و ورود به جهانی بی‌کران می‌گوید، جایی که دل با وجود خرابی‌های ظاهری، در باطن معمور و آباد است. با آبادانی دل، کاروان‌های حق به سوی آن روان می‌شوند. شاعر همچنین از تجلی نور در تاریکی و تبدیل مغرب به مشرق سخن می‌گوید، جایی که ذرات عالم نهان می‌شوند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد. نوجوانان زیر 16 سال ممکن است در فهم این مفاهیم با دشواری روبه‌رو شوند.

شمارهٔ ۱۳۹

گنج های بینهایت یافتم در کنج دل
کنج جانرا بین که چون شد کان گنج بیکران

جان من از عالم نام و نشان آمد برون
بی نشان شد تا درآمد در جهان بی کران

تا کی آمد در حزاب آباد دل کنجی بدید
تا خراب آباد دل شد سربسر معموراران

چونکه شهرستان دل معمور شد در هر نفس
کاروان ها گردد از حق سوی شهرستان روان

دل نبرده هیچ رنجی برسر گنجی رسید
آمدش تا که بدست از غیب کنجی بیکران

در شب تاریک در زمین دل فرود آمد ز چرخ
تا زمین را بگذرانید از هزاران آسمان

تا تجلی کرد مهر مشرقی در مغربی
مغربی را جمله ذرات عالم شد نهان
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.