هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از مولانا جلال‌الدین بلخی است که در آن شاعر از معشوق می‌خواهد تا به او نگاهی کند و دل و جانش را روشن سازد. او از تاریکی و زنگار دل و آینه‌ی وجودش سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد تا با نگاهش آن‌ها را پاک و روشن کند. شعر پر از استعاره‌های زیبا مانند آینه، صحرای دل، و دریاهای پر از گوهر است که همگی به عشق و جذبه‌ی عرفانی اشاره دارند.
رده سنی: 15+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۴۰

ایدوست بیا بر نظر ما نظری کن
بر دیده جان و دل شیدا نظری کن

اول به‌رخ خویش مدد بخش جلائی
وانگاه دران عین مجالی نظری کن

تاریک بود آینه از رخ ننماید
زنگ از رخ آن آینه بزد آنظری کن

از زنگ و جهان چونکه شود پاک و مصفا
بر آینه پاک و مصفا نظری کن

از دیده وامق که بود مظهر عشقت
بر حسن خود اندر رخ عذرا نظری کن

هر لحظه بدل صورت زیبای دگر بخش
وانگاه دران صورت زیبای نظری کن

صحرای دلم هست تماشاگه حسنت
بخرام بتماشا نظری کن

دل مظهر ذات تو و اسماست درو سنگ
بر چهره ذات همه اسما نظری کن

چون آینه اسم مسمای تو آمد
در آینه بر اسم مسما نظری کن

بی آینه آنسان که تو هستی بحقیقت
خود را بخود و آینه بنما نظری کن

بحریست دل مغربی از لولو لالا
بحر بحر دل از لولو لالا نظری کن
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.