۲۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱

منم مست از لب ساقی نه از می
کز آن لب میکشم جام پیاپی

من از گفتار مطرب در سماعم
نه از آواز چنگ و ناله نی

بجان، من زنده چون باشم که جانم
ندارد زندگی یک لحظه بی وی

الا ای آفتاب سایه گستر
مگردان روی را از جانب فی

تو خورشیدی و من سایه از آنرو
گهی لاشی شوم از وی گهی شیء

زمانی در پیم‌آیی چو خورشید
زمانی آیمت چون سایه از پی

بسان سایه ام‌ای مهربانان
گهی میگستری گه میکنی طی

نیابد بیتو عالم مغربی را
که مجنون را غرض لیلی است از حی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.