هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه بیان می‌کند که مستی او نه از شراب، بلکه از لب معشوق است. او زندگی خود را وابسته به معشوق می‌داند و خود را همچون سایه‌ای می‌بیند که گاهی گسترده و گاهی ناپدید می‌شود. شاعر از معشوق به عنوان خورشید یاد می‌کند و تأکید می‌کند که بدون او، جهان برایش ارزشی ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و عرفانی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا، درک متن را برای سنین پایین‌تر دشوار می‌سازد.

شمارهٔ ۱۸۱

منم مست از لب ساقی نه از می
کز آن لب میکشم جام پیاپی

من از گفتار مطرب در سماعم
نه از آواز چنگ و ناله نی

بجان، من زنده چون باشم که جانم
ندارد زندگی یک لحظه بی وی

الا ای آفتاب سایه گستر
مگردان روی را از جانب فی

تو خورشیدی و من سایه از آنرو
گهی لاشی شوم از وی گهی شیء

زمانی در پیم‌آیی چو خورشید
زمانی آیمت چون سایه از پی

بسان سایه ام‌ای مهربانان
گهی میگستری گه میکنی طی

نیابد بیتو عالم مغربی را
که مجنون را غرض لیلی است از حی
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.