۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۴

ای درخشان ز رخت مهر سپهر عالی
سایه ات از رخ ذرّات مبادا خالی

ما چو ذرّه همه در سایه خورشید توایم
بر مدار از سر ما سایه ز فارغ بالی

دلم از زلف تو پیوسته پریشان حالست
گرچه جمعست در آن جمع پریشان حالی

گرنه با غالیه از زلف تو بوئی بوده است
غالیا غالیه را کس نخریدس غالی

هم توظاهر شده در مملکت تفصیلی
هم تو مخفی شده در مرتبه اجمالی

هم توئی خوبی رخسار بتان مهوش
هم تو زیبائی زلف و قد و خط و خالی

قفس جسم کجا مانع پرواز شود
طایر جان کسی را که تو پر و بالی

ای ولی که آینه ی روی دلارام خودی
چونکه با تست دلارام چرا مینالی

مغربی با یقین روی نماید هردم
بگمانی تو مگر دیده از آن میمانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.