۲۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

ساقی مجلس گشود زلف سمن سود
مجلسیان پر کنید دامن مقصود

حسن تو روز رخ ایاز سیه کرد
مژده برای باد صبحگاه بمعمود

چشم زلیخا گر اینجمال به بند
یوسف خود را دهد بدرهم معدود

دوست چو با ماست ساز عیش تمام است
بیهده مطرب مساز زمزمۀ عود

صحبت خوبان ز شیخ و شعفه نهان به
مایۀ غوغاست بانک نای و دف ورود

طرۀ مشگین بر آتش رخ گلگون
مجلس ما را بس است مجمرۀ عود

قرعۀ خال تو تا بنام من آمد
هیچ نخواهم دگر ز طالع مسعود

وصل تو از یاد برد وعدۀ فردا
قصۀ موجود به ز غصۀ مفقود

رشک بخواب آیدم که سر زده هر شب
تنک کشد در بر آندو چشم می آلود

وه که مرا آتش خلیل بسوزد
سرد شد ار بر خلیل آتش نمرود

داروی مرگم ده ایطبیب که دیگر
کار دل ناتوان گذشت ز بهبود

دیده ز خوبان بدوختیم و خطا بود
تیر نظر بر درید جوشن داود

نیرّ از این طبع آبدار گهر ریز
بر در شه کن نثار گوهر منضود

میر عرب صاحب سریر ولایت
مهر سپهر وجود و سایۀ معبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.