۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲

از تو نتابم رخ ای نگار بمعبود
گر چو خلیلم بری بآتش نمرود

طلعت زیبا گر این بود که تو داری
قیمت یوسف کم از دراهم معدود

خواجه دهی پند من ز عشق وی اما
می نتوان گفت ترک عادت معهود

داغ فراقم گشود دیده دلا باش
تا دگر آید بدست دامن مقصود

جان بلب آمد فدای چشم تو ساقی
آبحیاتی از آندهان می آلود

برخی پروانه ام که تا بر معشوق
بال پر خویشتن بسوخت نیاسود

فکر دگر کن دلا که نوش لب یار
قوّت صبر من ار نکاست نیفزود

شمع وجودم گداخت غیرت اغیار
کاش تو بودی و هر چه غیر تو مفقود

خاک سر کوی تست کعبۀ دلها
زاهد بیچاره راه بیهده پیمود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.