هوش مصنوعی:
در این متن، داستانی از سلیمان و عفریت و آصف بن برخیا نقل شده است. عفریت با استفاده از فنون سحر، تخت بلقیس را حاضر میکند، اما آصف با استفاده از اسم اعظم خداوند، تخت را در یک لحظه حاضر مینماید. سپس سلیمان به تخت نگاه میکند و از گولخوردن مردم در برابر چوب و سنگ سخن میگوید. در ادامه، داستان شیر و سگ و لطف شیر به سگ بیان میشود که شیر استخوانی به سگ میدهد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
بخش ۳۷ - چاره کردن سلیمان علیهالسلام در احضار تخت بلقیس از سبا
گفت عِفْریتی که تَختَش را به فَن
حاضِر آرَم تا تو زین مَجْلِس شُدن
گفت آصَف من به اسمِ اَعْظَمَش
حاضر آرم پیش تو در یک دَمَش
گَرچه عِفْریت اوسْتادِ سِحْر بود
لیک آن از نَفْخِ آصَف رو نِمود
حاضِر آمد تَختِ بِلْقیس آن زمان
لیک ز آصَف نَزْفَنِ عِفْریتیان
گفت حَمْدِاللهْ بَرین و صد چُنین
که بِدیدَسْتَم زِ رَبُّ العالَمین
پَس نَظَر کرد آن سُلَیمان سوی تَخت
گفت آری گولگیری ای درخت
پیشِ چوب و پیشِ سنگِ نَقْش کَند
ای بَسا گولان که سَرها مینَهَند
ساجِد و مَسْجود از جانْ بیخَبَر
دیده از جانْ جُنْبِشی وَانْدَک اَثَر
دیده در وقتی که شُد حیران و دَنْگ
کُهْ سُخن گفت و اشارت کرد سنگ
نَرْدِ خِدمَت چون بنا موضِع بِباخت
شیرِ سنگین را شَقی شیری شِناخت
از کَرَم شیرِ حقیقی کرد جود
استخوانی سویِ سگ اَنْداخت زود
گفت گَرچه نیست آن سگ بر قِوام
لیکْ ما را استخوان لُطْفیست عام
حاضِر آرَم تا تو زین مَجْلِس شُدن
گفت آصَف من به اسمِ اَعْظَمَش
حاضر آرم پیش تو در یک دَمَش
گَرچه عِفْریت اوسْتادِ سِحْر بود
لیک آن از نَفْخِ آصَف رو نِمود
حاضِر آمد تَختِ بِلْقیس آن زمان
لیک ز آصَف نَزْفَنِ عِفْریتیان
گفت حَمْدِاللهْ بَرین و صد چُنین
که بِدیدَسْتَم زِ رَبُّ العالَمین
پَس نَظَر کرد آن سُلَیمان سوی تَخت
گفت آری گولگیری ای درخت
پیشِ چوب و پیشِ سنگِ نَقْش کَند
ای بَسا گولان که سَرها مینَهَند
ساجِد و مَسْجود از جانْ بیخَبَر
دیده از جانْ جُنْبِشی وَانْدَک اَثَر
دیده در وقتی که شُد حیران و دَنْگ
کُهْ سُخن گفت و اشارت کرد سنگ
نَرْدِ خِدمَت چون بنا موضِع بِباخت
شیرِ سنگین را شَقی شیری شِناخت
از کَرَم شیرِ حقیقی کرد جود
استخوانی سویِ سگ اَنْداخت زود
گفت گَرچه نیست آن سگ بر قِوام
لیکْ ما را استخوان لُطْفیست عام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۶ - آزاد شدن بلقیس از ملک و مست شدن او از شوق ایمان و التفات همت او از همهٔ ملک منقطع شدن وقت هجرت الا از تخت
گوهر بعدی:بخش ۳۸ - قصهٔ یاری خواستن حلیمه از بتان چون عقیب فطام مصطفی را علیهالسلام گم کرد و لرزیدن و سجدهٔ بتان و گواهی دادن ایشان بر عظمت کار مصطفی صلیالله علیه و سلم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.