۲۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹

هندوی چشم و خال و خط و زلف مشگبیز
دستی بهم نداده که ممکن شود گریز

هوشم سر تو دارد از آندارمش بسر
چشمم رخ تو بیند از آندارمش عزیز

رشک آیدم حدیث تو گفتن بزاهدان
گوهر گرانبها و خریدار بی تمیز

جانان وداع میکند ایدل بدر شتاب
دلبر ز دست میرود ایدل بپای خیز

گرداب هایل و شب تاریک بیم موج
پی شد امید ساحلم ای دیده خون بریز

سرهاست کز هوای تو دریابت اوفتد
دل جلوه گاه حسن چه حاجت بتیغ تیز

از موج خیز طعنه نترسد غریق عشق
دوزخ چشیده را چه غم از هول رستخیز

نیرّ بس از غنیمت تر دامنی مرا
کاهل ریا ز صحبت ما دارد احتریز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.