۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱

شبی پرسیدم از خلوت نشینی
حریفی نکته سنج و خرده بینی

ز استغنای عشق و کبر مستی
بکونین بر فشانده آستینی

که احمد گر بود سرّ احد چیست
ز میمش در میان فرق مبینی

قدح لبریز کرد از بادۀ ناب
ز خویشم برد با یک ساتکینی

در آنمستی بگوشم هاتف غیب
ز خواجه خواند شعر دل نشینی

که ای صوفی شراب انگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.