هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از سفر معنوی و عرفانی خود سخن میگوید. او از غم و رنجهای گذشته میگوید که با یافتن راه درست و رسیدن به معشوق (خدا یا معشوق زمینی)، به آرامش رسیده است. او از دیدن جمال معشوق و تجربههای عرفانی خود سخن میگوید و هشدار میدهد که بازی با عشق خطرناک است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'دم مار' و 'زلف سیاه' ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا نیاز به توضیح داشته باشد.
شمارهٔ ۳۷
ندیدم در وطن روی نشاط آخر سفر کردم
بحمدالله دری جستم چو خود را دربدر کردم
غبار کعبۀ مقصود تا کحل البصر کردم
سراسر روی جانان بود بر هر سونظر کردم
زاکسیر غمی شد زرد رخسارم بحمدالله
که تعمیر خرابیهای خود با خشت زر کردم
دم مار است با زلف سیاه ایدل مکن بازی
علی الله اختیار خویش داری من خبر کردم
ز چشم خویشتن رشگ آیدم بر دیدن رویت
ز غیرت در نگاه اولین خونش هدر کردم
بحمدالله دری جستم چو خود را دربدر کردم
غبار کعبۀ مقصود تا کحل البصر کردم
سراسر روی جانان بود بر هر سونظر کردم
زاکسیر غمی شد زرد رخسارم بحمدالله
که تعمیر خرابیهای خود با خشت زر کردم
دم مار است با زلف سیاه ایدل مکن بازی
علی الله اختیار خویش داری من خبر کردم
ز چشم خویشتن رشگ آیدم بر دیدن رویت
ز غیرت در نگاه اولین خونش هدر کردم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.