۲۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸

هر شب از یاد خطت از جگر سوختگان
دود آه است که بر دور قمر میگذرد

چشم خوبنارۀ ما آینۀ طلعت تست
تا بدانی که چه بر اهل نظر میگذرد

من همانروز که رفتار تو دیدم گفتم
کاخر این سیل خطرناک ز سر میگذرد

چه بلائی است در اینکوی که با یک نگهی
جوی خونست که از دیده ببر میگذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.