هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان شاعری است که خود را استاد صنعت عشق می‌داند و از عشق الهی و جدایی از بهشت سخن می‌گوید. او خود را بنده عشق و آزاد از هر دو جهان می‌داند و از آرزوی وصال معشوق و فراموشی همه لذات بهشتی به خاطر عشق سخن می‌راند. شاعر از پندهای واعظان بی‌اثر بر دل شیفته خود می‌گوید و تأکید می‌کند که جز یاد معشوق بر لوح دلش نقش نبسته است.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۶۹ - تضمین

منم امروز که در صنعت عشق استادم
آه جانکاه مرا تیشه و من فرهادم

بعث نیست در این دیر کهن فریادم
فاش میگویم و ازگفتۀ خود دلشادم
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم

چون کشم رخت از ایندهکده یست رواق
پا نهم بر سر این نه فلک زرین طاق

بر سر سدرۀ طولی فکنم طرح وثاق
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم

در ازل مسکن و مألوف نه اینجایم بود
گلشن قدس و لب ماء معین جایم بود

پایۀ چرخ برین پست ترین جایم بود
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم

چو بدین دیر بر افتادم از آن بزه سرور
خیره شد چشم دلم از اثر شعلۀ طور

بسر افکنده مرا آرزوی وصل تو شور
سایه طوبی و دل جوئی حور و لب جوی
بهوای سر کوی تو برفت از یادم

واعظ افسانۀ بیهوده مخوان با من زار
که من شیفته را پند نیاید در کار

دل سودا زده چون برکنم از مهر نگار
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.