هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و ناامیدی از درمان آن میگوید. او احساس میکند که دلش جز غم و درد چیزی ندارد و حتی آههایش نیز تاثیری بر معشوق ندارد. شاعر از طبیب میخواهد که درمان را رها کند، زیرا بهبودی ممکن نیست. او همچنین از ترس از بودن و نبودن میگوید و اشاره میکند که فکر بودن و نبودن نیز دیگر باقی نمانده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهی عمیق و غمگین است که درک آنها نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، مفاهیم فلسفی مانند بودن و نبودن ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۲۸
دلم را جز غمت سودی نماندست
در او جز درد موجودی نماندست
ز آهم در دل دلبر اثر نیست
که دل اخگر شد و دودی نماندست
طبیبا ترک درمان کن کزین درد
بکلی روی بهبودی نماندست
ز امر بود و نابودم مترسان
که فکر بود و نابودی نماندست
در او جز درد موجودی نماندست
ز آهم در دل دلبر اثر نیست
که دل اخگر شد و دودی نماندست
طبیبا ترک درمان کن کزین درد
بکلی روی بهبودی نماندست
ز امر بود و نابودم مترسان
که فکر بود و نابودی نماندست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.