۲۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰

تا به تیغ ستم اندر دل من چاک انداخت
آه سوزنده من شعله در افلاک انداخت

هر خدنگی که بزد بر دل پر درد مرا
کشته سرو روان سایه براین چاک انداخت

مکشم از جگر خسته من پیکان را
کز سر ناز از آن غمزه بی باک انداخت

خانه مردم چشمم همگی ویران شد
بس که غم سیل در آن خانه غمناک انداخت

شاهدی عقل و خرد را همگی درهم کرد
آتش عشق تو چون شعله در ادراک انداخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.