۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱

از عنبرت غبار چو بر یاسمین نشست
شرمنده گشت نافه و در ملک چین نشست

شد خاک راه جمله تنم زان طمع که دید
آمد خدنگ ناز تو و بر زمین نشست

هر ناوکی که بر دلم از غمزه‌ات نشست
از بهر بردن خرد و عقل و دین نشست

درکوی دوست این دل سرگشته صبح و شام
از بهر شام طره و صبح جبین نشست

گفتی که تیغ می کشم و می کشم تو را
بر درگه تو شاهدی از بهر این نشست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.