۳۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰

دانی که جان به فکر لبت در چه حال بود
گه غرق آب کوثر و گه در زلال بود

خال سیه ز روی ملاحت بر آن جبین
گویی به بام کعبه معنی بلال بود

با آنکه عقل موی شکافد خرد ندید
در حل مشکلات دهان تو لال بود

در نسبت جمال تو حیران شدند خلق
زیرا که حسن طلعت تو بی مثال بود

با ذره دهان توام حیرتی گذشت
کانجا نه عقل و فهم و خرد ر ا مجال بود

اندر خیال موی میان تو شاهدی
مجنون صفت همیشه خیا لش محال بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.