۲۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸

با نی شکر بگو که ننازد به قند خویش
گر بایدش لب تو بر آید ز بند خویش

ما را به درد ما بگذار ای طبیب درد
خوش خاطریم ما ز دل دردمند خویش

زاهد تو راست سایه طوبی و باغ خلد
ما و کنار آبی و سرو بلند خویش

دل را خلاص نیست ز زنجیر زلف تو
آه ار کنی به گردن جان هم کمند خویش

شد خاک راه تو سر پر شوق شاهدی
گه گه بتاز بر سر خاکش سمند خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.