هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دلبستگی به معشوق سخن میگوید و درد فراق را بیان میکند. او از طبیب میخواهد که دردش را رها کند، زیرا از دلدرد خود خوشحال است. همچنین، شاعر به مقایسهای بین زاهد و عاشق میپردازد و بیان میکند که دلش در زنجیر زلف معشوق اسیر است. در نهایت، او از خاک راه معشوق به عنوان سرشار از شوق یاد میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۸۸
با نی شکر بگو که ننازد به قند خویش
گر بایدش لب تو بر آید ز بند خویش
ما را به درد ما بگذار ای طبیب درد
خوش خاطریم ما ز دل دردمند خویش
زاهد تو راست سایه طوبی و باغ خلد
ما و کنار آبی و سرو بلند خویش
دل را خلاص نیست ز زنجیر زلف تو
آه ار کنی به گردن جان هم کمند خویش
شد خاک راه تو سر پر شوق شاهدی
گه گه بتاز بر سر خاکش سمند خویش
گر بایدش لب تو بر آید ز بند خویش
ما را به درد ما بگذار ای طبیب درد
خوش خاطریم ما ز دل دردمند خویش
زاهد تو راست سایه طوبی و باغ خلد
ما و کنار آبی و سرو بلند خویش
دل را خلاص نیست ز زنجیر زلف تو
آه ار کنی به گردن جان هم کمند خویش
شد خاک راه تو سر پر شوق شاهدی
گه گه بتاز بر سر خاکش سمند خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.