۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱

بی تو به گلشنم نکشد دل به باغ هم
با تو به درد خوش بردم دل به داغ هم

جایی که آفتاب رخت نور گسترد
آنجا چه جای شمع و چه جای چراغ هم

با قامت چو سرو تو و سبزه خطت
ما را چه حاجت است به باغ و به راغ هم

آورد بویی از خم زلفت نسیم صبح
شد خانه‌ام ز مشک معطر دماغ هم

ای شاهدی نه عاشق گل بلبل است و بس
بشنو حدیث عشق ز قمری و زاغ هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.