۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸

یاقوت شکربار ترا لذّت قند است
یک بوسه از آن لعل شکر بار به چند است؟

زنهار از آن غمزه عیّار که دایم
با کیش کمان باشد و با تیر ، کمند است

ما از هوس قدّ تو بر خاک نشستیم
بیچاره گیا را هوس سرو بلند است

چون مور ضعیفان شده پامال سواران
و آن را خبری نیست که بر پشت سمند است

حال دل دیوانه ما چند بپرسی
در سلسله حلقه زلف تو به بند است

ای خواجه برو پند مده بی خبران را
کآن را خبری نیست که گوشش سوی پند است

آن چهره یار است فروزنده چو آتش
وین جان جلال است که سوزان چو سپند است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.