۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴

باز در سودای او امروز جان خواهم فشاند
آستین شوق بر هر دو جهان خواهم فشاند

گر بگیرد دست من در پاش سر خواهم فکند
ور بخواهد جان من بر وی روان خواهم فشاند

مهر رویش را دفین در کان دل خواهم نهاد
تخم عشقش در خراب آباد جان خواهم فشاند

هست چیزی در خور رویش که آن را نام نیست
چشم بد را جان سپندآسا بر آن خواهم فشاند

تا برآید نام ما از عاشقی در هر زمین
دانه های اشک خود بر هر کران خواهم فشاند

ز آتش هجران چو بر یاد آید امّید وصال
بس که آب دیده در این خاکدان خواهم فشاند

صبحدم همچون جلال از تاب مهر روی او
آتش آه از زمین بر آسمان خواهم فشاند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.