۱۶۷ بار خوانده شده
میرسد هر لحظه زخم تازه بر جان بیغلط
کرده مژگانت دلم را تیرباران بیغلط
عمر جاویدان نهان در چشمه لبهای او است
میدهد خضرم نشان آب حیوان بیغلط
نیست جز لعل تو درمان در جهان درد مرا
نسخه میبندد طبیب دردمندان بیغلط
از فریب کفر چشمش نیستم ایمن اگر
رو کند بر قبله آن برگشته مژگان بیغلط
مدعای دل سراغ غنچه لبهای او است
میکند هر صبحدم سیر گلستان بیغلط
قاتل فرهاد شیرین بود از آن غافل مباش
گر شود آن لعل شکّربار خندان بیغلط
بر سر راهش نشین قصاب پنهان از نظر
شاید آن شوخت کند امروز قربان بیغلط
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کرده مژگانت دلم را تیرباران بیغلط
عمر جاویدان نهان در چشمه لبهای او است
میدهد خضرم نشان آب حیوان بیغلط
نیست جز لعل تو درمان در جهان درد مرا
نسخه میبندد طبیب دردمندان بیغلط
از فریب کفر چشمش نیستم ایمن اگر
رو کند بر قبله آن برگشته مژگان بیغلط
مدعای دل سراغ غنچه لبهای او است
میکند هر صبحدم سیر گلستان بیغلط
قاتل فرهاد شیرین بود از آن غافل مباش
گر شود آن لعل شکّربار خندان بیغلط
بر سر راهش نشین قصاب پنهان از نظر
شاید آن شوخت کند امروز قربان بیغلط
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.