۱۷۰ بار خوانده شده
گر نخواهی سازدت در بزم بیمقدار حرف
تا توان خاموش گردیدن مزن بسیار حرف
حرف بیجا گر دعا باشد چو سنگ تفرقه است
گل بهدر زد بسکه بلبل زد در این گلزار حرف
حرف حق خوب است اما صرفه در گفتار نیست
کرد آخر در جهان منصور را بر دار حرف
بهر دفع خرج دلها را مرنجان چون برات
تا توان بر خویشتن پیچید چون طومار حرف
رفت سر برباد از بسیار گفتن خامه را
رحم اگر بر خویشتن داری مزن بسیار حرف
تا شوی ایمن ز جور کوهکن هموار باش
از زبان تیشه کس نشنید ناهموار حرف
گر بگویم حرف دل میرنجد از من چشم یار
کی توان گفتن به پیش مردم بیمار حرف
گر همه قند مکرر بود حرفت خوب نیست
پر مکن قصاب نزد اهل دل تکرار حرف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
تا توان خاموش گردیدن مزن بسیار حرف
حرف بیجا گر دعا باشد چو سنگ تفرقه است
گل بهدر زد بسکه بلبل زد در این گلزار حرف
حرف حق خوب است اما صرفه در گفتار نیست
کرد آخر در جهان منصور را بر دار حرف
بهر دفع خرج دلها را مرنجان چون برات
تا توان بر خویشتن پیچید چون طومار حرف
رفت سر برباد از بسیار گفتن خامه را
رحم اگر بر خویشتن داری مزن بسیار حرف
تا شوی ایمن ز جور کوهکن هموار باش
از زبان تیشه کس نشنید ناهموار حرف
گر بگویم حرف دل میرنجد از من چشم یار
کی توان گفتن به پیش مردم بیمار حرف
گر همه قند مکرر بود حرفت خوب نیست
پر مکن قصاب نزد اهل دل تکرار حرف
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.