۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶

سروش غیب دوشم نکته ای را گفت در گوشم
که تا صبح قیامت برد تاب از دل ز سر هوشم

مناز ای ساقی مجلس بنوشانوش پی در پی
که من از ساغر ابروی شاهد باده می نوشم

زلال چشمۀ حیوان ترا ای خضر ارزانی
که من زان لعل میگون زندۀ سرچشمۀ نوشم

شراب عشق شوری در سرم افکنده ای شیرین
که چون فرهاد تلخیهای دوران شد فراموشم

عجب نبود گر از معمورۀ حسن تو ویرانم
زمینای تو سر مستم ز سینای تو مدهوشم

بود بار گرانی سر ز سودای تو ای سرور
بقربان سرت گردم بگیر این بار از دوشم

منم دستانسرای گلشن وحدت بصد الحان
ولیکن عشوه های شاهد گل کرده خاموشم

هزاران نکتۀ باریکتر از موی می بینم
در آن موی میان، لیکن ز بیم فتنه می پوشم

گشایش گرچه در کوشش بود ای عارف سالک
من این ره را نمی پویم در این معنی نمی کوشم

قمار عشق می بازم بیاد دوست می نازم
خوشا روزی که بینم آن دلارا را در آغوشم

بگردن می رسد جوش و خروش مفتقر آری
که چون نی می خروشم گاه چون می گاه می جوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.