۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹

کدام دل که گرفتار و مبتلای تو نیست
کدام سر که سراسیمه ی هوای تو نیست

کدام طایر قدسی نشد گرفتارت
کدام جان گرامی که آن فدای تو نیست

کدام سینه نشد آستان درد و غمت
کدام دل هدف ناوک بلای تو نیست

مرا ز گوش چو سود ار حدیث تو نبود
مرا ز دیده چه حاصل اگر لقای تو نیست

بیا به منظره ی چشم روشنم بنشین
که خانه ی دل تاریک بنده جای تو نیست

تو را چو دید دلم شد ز خویش بیگانه
به خویش بسته بود هر که آشنای تو نیست

گریختن ز جفا شرط عاشقی نبود
جفای تو بر عاشق کم از وفای تو نیست

به کس مراد میندیش کام خویش برآر
که کام این دل شوریده جز رضای تو نیست

دهان خویش به مشک و گلاب شست حسین
هنوز گفته ی او لایق ثنای تو نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.