۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶

ز شست عشق چو تیر بلا روان کردند
نخست جان من خسته را نشان کردند

کسی که زد قدمی در ره وفاداری
به هر جفا و به هر جورش امتحان کردند

مس وجود دهی کیمیای عشق بری
بیا بگو که در این ره که رازیان کردند

هزار جان گرامی به یک نفس دادند
اگر چه دل بربودند و قصد جان کردند

به سر نکته ی اوحی الیه ما یو حی
رموز عاشق و معشوق را بیان کردند

برای جلوه ی حسن و جمال خویش حبیب
چو ساخت آینه ای نام او جهان کردند

جمال دوست بر عارفان بود پیدا
اگر چه در نظر غافلان نهان کردند

مرا به بندگی از هر دو کون داده خلاص
تو را فریفته بند این و آن کردند

خلیل عشق مگر در دل حسین آمد
کز آتش دل او باغ و گلستان کردند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.