۱۶۰ بار خوانده شده

بخش ۷۷ - فرستادن راون، اندرجت پسر بزرگ خود را به جنگ هنونت

یک اسپه تاخت اندرجت به میدان
نکرده التفات فوج چندان

نخستین چون حریف خویش را دید
نکرده جنگ شرح حال پرسید

بگو نام و نشان خویش با ما
به پای خود اجل آوردت ای نجا

جوابش داد شیر اژدها زور
که خورشیدم چه پرسی موشک کور

اگر پنجه زنم در جیب افلاک
چو دامان دل عاشق کنم چاک

و گر چوگان کنم پای فلک مال
زمین غلطان شود چون گوی اطفال

به دریا گر نمایم کینه خواهی
ز بی آبی بمیرد تشنه ماهی

شود میزان بازویم چو طیار
به خشخاشی نسنجد کوه را بار

پی آن آمدم اکنون پس از دیر
که با راون زنم لنکا زبر زیر

بپیچیدند با هم آن دو تننین
زند بر هم چو کشتیهای سنگین

تو گویی کوه بر کوه گران خورد
و یا خود آسمان بر آسمان خورد

بسی مردی و کوششها نمودند
امید و بیم را در می گشودند

ز جنگش دیو را بس حیرت افزود
که آن شیر ژیان رویین تنی بود

نبودی ممکن از آتش گزندش
بر آن شد تا کند بند از کمندش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷۶ - جنگ کردن پسر راون با هنونت و کشته شدن او به دست هنونت
گوهر بعدی:بخش ۷۸ - انداختن اندرجت کمند را که برمها داده بود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.