هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوعات مختلفی مانند پذیرش تقدیر، شادی درونی در برابر مشکلات ظاهری، اهمیت گریه و خنده، وحدت در جمع، و ارزش سکوت و تفکر اشاره میکند. همچنین، به اهمیت یار و همراه در زندگی و ضرورت صداقت در گفتار پرداخته شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تقدیر و وحدت ممکن است برای سنین پایینتر قابل درک نباشد.
بخش ۴۹ - جواب دادن قاضی صوفی را
گفت قاضی واجِب آیَدْمان رِضا
هر قَفا و هر جَفا کارَد قَضا
خوشْدِلَم در باطِنْ از حُکْمِ زُبُرْ
گَرچه شُد رویَم تُرُش کَالْحَقُّ مُرّ
این دِلَم باغ است و چَشمَم اَبروَش
ابر گِریَد باغْ خَندَد شاد و خَوش
سالِ قَحْط از آفتابِ خیرهخَند
باغها در مرگ و جانْ کَندن رَسَند
زَ امْرِ حَق َوَابْکُوا کَثیراً خوانْده یی
چون سَرِ بِریانْ چه خَندان مانْدهیی؟
روشَنیِّ خانه باشی هَمچو شمع
گَر فُرو پاشی تو هَمچون شَمعْ دَمْع
آن تُرُشروییِّ مادر یا پدر
حافِظِ فَرزند شُد از هر ضَرَر
ذوقِ خَنده دیدهیی ای خیرهخَند
ذوقِ گریه بین که هست آن کانِ قَند
چون جَهَنَّم گِریه آرَد یادِ آن
پَسْ جَهَنَّم خوشتَر آید از جِنان
خَندهها در گِریهها آمد کَتیم
گنجْ در ویرانهها جو ای سَلیم
ذوقْ در غَم هاست پِیْ گُم کَردهاند
آبِ حیوان را به ظُلْمَت بُردهاند
بازگونه نَعْل در رَهْ تا رِباط
چَشمها را چار کُن در اِحْتیاط
چَشمها را چار کُن در اِعْتِبار
یارْ کُن با چَشمِ خود دو چَشمِ یار
اَمْرُهُم شوری بِخوان اَنْدَر صُحُف
یار را باش و مگوش از ناز اُف
یارْ باشد راه را پُشت و پَناه
چون که نیکو بِنْگَری یاراست راه
چون که در یاران رَسی خامُش نِشین
اَنْدَر آن حَلْقه مَکُن خود را نِگین
در نمازِ جُمعه بِنْگَر خوش به هوش
جُمله جمعاَند و یکاَنْدیشه وْ خَموش
رَخْتها را سویِ خاموشی کَشان
چون نِشانْ جویی مَکُن خود را نِشان
گفت پیغامبر که در بَحْرِ هُموم
در دِلالَت دان تو یاران را نُجوم
چَشم در اِسْتارِگان نِهْ رَهْ بِجو
نُطْقْ تَشْویشِ نَظَر باشد مَگو
گَر دو حَرفِ صِدْق گویی ای فُلان
گفتِ تیره در تَبَع گردد رَوان
این نَخوانْدی کَالْکَلامْ ای مُسْتَهام
فی شُجونٍ جَرَّهُ جَرُّ الْکَلام؟
هین مَشو شارعْ در آن حَرفِ رَشَد
که سُخَن زو مَر سُخَن را میکَشَد
نیست در ضَبْطَت چو بُگْشادی دَهان
از پِیِ صافی شود تیره رَوان
آن کِه مَعْصومِ رَهِ وَحیِ خداست
چون همه صافست بُگْشایَد رَواست
زان که ما یَنْطِق رَسولٌ بِالهَوی
کِی هوا زایَد ز مَعْصومِ خدا؟
خویشتن را ساز مِنْطیقی زِ حال
تا نگردی هَمچو من سُخْرهیْ مَقال
هر قَفا و هر جَفا کارَد قَضا
خوشْدِلَم در باطِنْ از حُکْمِ زُبُرْ
گَرچه شُد رویَم تُرُش کَالْحَقُّ مُرّ
این دِلَم باغ است و چَشمَم اَبروَش
ابر گِریَد باغْ خَندَد شاد و خَوش
سالِ قَحْط از آفتابِ خیرهخَند
باغها در مرگ و جانْ کَندن رَسَند
زَ امْرِ حَق َوَابْکُوا کَثیراً خوانْده یی
چون سَرِ بِریانْ چه خَندان مانْدهیی؟
روشَنیِّ خانه باشی هَمچو شمع
گَر فُرو پاشی تو هَمچون شَمعْ دَمْع
آن تُرُشروییِّ مادر یا پدر
حافِظِ فَرزند شُد از هر ضَرَر
ذوقِ خَنده دیدهیی ای خیرهخَند
ذوقِ گریه بین که هست آن کانِ قَند
چون جَهَنَّم گِریه آرَد یادِ آن
پَسْ جَهَنَّم خوشتَر آید از جِنان
خَندهها در گِریهها آمد کَتیم
گنجْ در ویرانهها جو ای سَلیم
ذوقْ در غَم هاست پِیْ گُم کَردهاند
آبِ حیوان را به ظُلْمَت بُردهاند
بازگونه نَعْل در رَهْ تا رِباط
چَشمها را چار کُن در اِحْتیاط
چَشمها را چار کُن در اِعْتِبار
یارْ کُن با چَشمِ خود دو چَشمِ یار
اَمْرُهُم شوری بِخوان اَنْدَر صُحُف
یار را باش و مگوش از ناز اُف
یارْ باشد راه را پُشت و پَناه
چون که نیکو بِنْگَری یاراست راه
چون که در یاران رَسی خامُش نِشین
اَنْدَر آن حَلْقه مَکُن خود را نِگین
در نمازِ جُمعه بِنْگَر خوش به هوش
جُمله جمعاَند و یکاَنْدیشه وْ خَموش
رَخْتها را سویِ خاموشی کَشان
چون نِشانْ جویی مَکُن خود را نِشان
گفت پیغامبر که در بَحْرِ هُموم
در دِلالَت دان تو یاران را نُجوم
چَشم در اِسْتارِگان نِهْ رَهْ بِجو
نُطْقْ تَشْویشِ نَظَر باشد مَگو
گَر دو حَرفِ صِدْق گویی ای فُلان
گفتِ تیره در تَبَع گردد رَوان
این نَخوانْدی کَالْکَلامْ ای مُسْتَهام
فی شُجونٍ جَرَّهُ جَرُّ الْکَلام؟
هین مَشو شارعْ در آن حَرفِ رَشَد
که سُخَن زو مَر سُخَن را میکَشَد
نیست در ضَبْطَت چو بُگْشادی دَهان
از پِیِ صافی شود تیره رَوان
آن کِه مَعْصومِ رَهِ وَحیِ خداست
چون همه صافست بُگْشایَد رَواست
زان که ما یَنْطِق رَسولٌ بِالهَوی
کِی هوا زایَد ز مَعْصومِ خدا؟
خویشتن را ساز مِنْطیقی زِ حال
تا نگردی هَمچو من سُخْرهیْ مَقال
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۴۸ - طیره شدن قاضی از سیلی درویش و سرزنش کردن صوفی قاضی را
گوهر بعدی:بخش ۵۰ - سال کردن آن صوفی قاضی را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.