۲۱۰ بار خوانده شده

آزاد ساختن اسیران یهود

پس آنگه بفرمود آنچه اسیر
که بخت النصر از صفیر و کبیر

ز شهر فلسطین بیاورده است
همی بی سر انجامشان کرده است

همه باز گردند در شهر خویش
گرایند برراه آیین و کیش

بسوی فلسطین کند رهسپار
یهودان که بودند چندین هزار

دوصد بیش از چهارده یکهزار
یهودی بد آرازه در آن دیار

بفرمان شه جمله شادان شدند
دعا گوی از دل بشاه جوان

همه عازم ملک خود شادمان
دعا گوی از دل بشاه جوان

دگر امر فرمود از زر و سیم
بناها بسازند در اورشلیم

که ویران نموده است بخت النصر
نخواهم که ویرانه باشد دگر

یهودان بتعمیرش پرداختند
زنو باروی اورشلیم ساختند

دگر گفت پس کورش دادگر
کنون به ماساژت نمایم سفر

که یک زن در آنجاست فرمانروا
که خواهم من او را بیارم سرا

رسولی فرستاد نزدیک او
که روشن کند جان تاریک او

بفرمو هستم ترا خواستار
نه با تو کنم جنگ و نی کارزاد

جوابش چنین داد آن زن که شاه
زجنگم بترسید و نامد براه

کراید بجنگش پذیره شوم
چو داند که در جنگ چیره شوم

از این روی پوزش نماید برم
ولیکن نه من شاه را در خورم

بکورش بگفتند ناید بدر
میان جنگ را بسته اینک کمر

بر آشفت کورش بفرمود جنگ
نمایم نزیبد بجنگش درنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فتح بابل
گوهر بعدی:کشته شدن کورش در ماساژت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.