هوش مصنوعی:
محمد داراشکوه، پسر بزرگ و ولیعهد شاه جهان پادشاه هند، فردی با تحصیلات عرفانی بود که توسط برادرش اورنگزیب کشته شد. او با عارفانی مانند سعیدای سرمد و ملاشاه بدخشانی ارتباط داشت و به طریقهٔ قادریه منسوب بود. از آثار او میتوان به رسالهای در توحید به نام «حسنات العارفین» و کتاب «سفینة الاولیا» اشاره کرد. همچنین، او اشعاری با مضامین عرفانی سروده است.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و تاریخی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به خشونت سیاسی (قتل داراشکوه) نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
بخش ۱۲۵ - قادری هندوستانی
اسمش محمد، لقبش داراشکوه، پسر بزرگ و ولیعهد شاه جهان پادشاه هندوستان بوده. بالاخره اورنگ زیب برادر کوچک وی برو خروج کرده، پس از استیلا او را به قتل آورده. اگرچه سلطان و سلطان زاده بوده، اما تحصیل مقامات عرفانیه مینمود. با سعیدای سرمد دوستی داشت و با ملاشاه بدخشانی ارادت و اخلاص میورزید و چون سلسلهٔ ملاشاه و میان شاه میرلاهوری به طریقهٔ قادریه منسوب بود، قادری تخلص مینمود. رسالهای در توحید شطحیات اهل یقین مرقوم آورده، آن را حسنات العارفین نام کرده. سفینة الاولیا نیز از مؤلفات اوست. به هر صورت گاهی به نظم مبادرت میفرمود و این دو بیت و قطعه و رباعیات از نتایج طبع اوست:
هر خم و پیچی که شد، از تارِ زلف یار شد
دام شد، زنجیر شد، تسبیح شد، زنار شد
٭٭٭
با دوست رسیدیم چو از خویش گذشتیم
از خویش گذشتن چه مبارک سفری بود
٭٭٭
جهان چیست ماتم سرایی در او
نشسته دو سه ماتمی رو برو
جگر پارهای چند بر خوانِ او
جگرخوارهای چند مهمانِ او
رباعی
از اصل حقیقت چوخبر دار شدی
از یار بدان جمله که هشیار شدی
چون فاعل خیر و شر خدا را دیدی
دیدی گنه از خویش و گنه کار شدی
٭٭٭
کی کار تو در شمار حق میآید
یا قلب تو در عیارِ حق میآید
باید که تو عینِ خویش دانی حق را
فانی شدنت چه کار حق میآید
٭٭٭
عارف دل و جان تو معین سازد
خاری که کند بجاش گلشن سازد
کامل همه را ز نقص بیرون آرد
یک شمع هزار شمع روشن سازد
هر خم و پیچی که شد، از تارِ زلف یار شد
دام شد، زنجیر شد، تسبیح شد، زنار شد
٭٭٭
با دوست رسیدیم چو از خویش گذشتیم
از خویش گذشتن چه مبارک سفری بود
٭٭٭
جهان چیست ماتم سرایی در او
نشسته دو سه ماتمی رو برو
جگر پارهای چند بر خوانِ او
جگرخوارهای چند مهمانِ او
رباعی
از اصل حقیقت چوخبر دار شدی
از یار بدان جمله که هشیار شدی
چون فاعل خیر و شر خدا را دیدی
دیدی گنه از خویش و گنه کار شدی
٭٭٭
کی کار تو در شمار حق میآید
یا قلب تو در عیارِ حق میآید
باید که تو عینِ خویش دانی حق را
فانی شدنت چه کار حق میآید
٭٭٭
عارف دل و جان تو معین سازد
خاری که کند بجاش گلشن سازد
کامل همه را ز نقص بیرون آرد
یک شمع هزار شمع روشن سازد
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۲۴ - قتّالی خوارزمی عَلَیهِ الرّحمةُ
گوهر بعدی:بخش ۱۲۶ - قیری بغدادی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.