۱۸۵ بار خوانده شده

بخش ۸۲ - قوامی خوافی

اسمش میرقوام الدّین نصراللّه. در بدو حال ملازمت می‌نمود. مگر بر پیرزنی حکمی نوشته بود و محصل پیرزن را آزار کرده. گفت: ای قوام الدین از خدا شرم نمی‌کنی که بر چون من عجوزه ظلم روا می‌داری؟ این سخن بر دل وی اثر کرده، دوات و قلم خود را در زیر سنگ شکسته، تائب شد و رو به عبادت آوردو به خدمت مشایخ رسید. صاحب مقام عالی گردید. کتابی در طریقت تصنیف کرده مسمی به جنون المجانین است. کلمات بدیع و سخنان غریب در آن مندرج است. غرض، معاصر شاهرخ میرزا و ولادتش در سنهٔ ۷۳۴ و وفاتش در سنهٔ ۸۳۰ بوده. محمد عوفی با وی ملاقات نمود. این رباعی از اوست:

آخر بکند فلک شمار من و تو
باز اندازد به حشر کار من و تو

هم پیش من و پیش تو آرد آن روز
کردار من و تو کردگار من و تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۱ - فیضی تربتی
گوهر بعدی:بخش ۸۳ - کمال اصفهانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.