۲۲۱ بار خوانده شده

فصل ۴۰

اگر عاشق خواهد که بقوت خود بعالم معشوق رسد محال بود مثال او چنان بود که مورچۀ از هند قصد مکه کند و بپای ضعیف خود راه بریدن گیرد محال بود که برسد اگر خود را بر بال کبوتری تیز پر بندد تا او را بیک روز بحرکات اجنحۀ مطهرۀ خود بمقصد او رساند وصول او بمقصد او محال نبود ای برادر تو آن مورضعیفی که از هند امکان قصد مکه مقدسه کردۀ اگر بپای ضعیف بشریت سر در بیابان بی پایان بیخودی نهی و خواهی که برسی محالست محال بلکه ضلالتست و ضلال:

راهی که فرشتگان در آن پا ننهند
آن راه بپای خود بریدن نتوان
اگر سعادت مساعدت نماید مورچۀ وجود خود را بر شاهباز وکر قویت (کذا) که عشقش خوانند بر بند که او آنجائی است برای اکمال ناقصان عالم طبیعت اینجائی شده است تاترا برساند.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فصل ۳۹
گوهر بعدی:فصل ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.