۱۸۳ بار خوانده شده
از آنجا که حقیقت کارست معشوق را از عشق عاشق عارست زیرا که نه سودست و نه زیان اما عشق میکوشد تا عاشق را در نظر معشوق آرد و آنچه عشق وجود عاشق را هدف ناوک بلا سازد برای این معنی است که تا او را منظور معشوق کند و معشوق باشد که روی بدو آرد علی التعیین درین مقام فراق باختیار معشوق تمامتر بود و با نظامتر بود از وصال باختیار عاشق زیرا که در مقام اول عاشق منظور میشود ودر مقام دویم مهجور میشود و این سری بزرگ است درشناخت اختیار چون آیۀ یَخْلُقُ مایَشاءُ وَیختارُ دم درکش اگر وصال اختیار کند نوری نور و اگر فراق اختیار کند منظوری منظور لعمری اُنْظُرْ اِلَیْکَ.. اگر برای منظوری بودی خوش بودی:
از هستی خود اگر گهی دور شوی
بر لشگر بیخودی تو منصور شوی
ناظر نشوی اگر تو بر لشکر عشق
این بس باشد ترا که منظور شوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
از هستی خود اگر گهی دور شوی
بر لشگر بیخودی تو منصور شوی
ناظر نشوی اگر تو بر لشکر عشق
این بس باشد ترا که منظور شوی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:فصل ۱۲۳
گوهر بعدی:فصل ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.