هوش مصنوعی: عمید خراسان نقل می‌کند که ابتدا به شیخ بوسعید ارادت نداشت، اما پس از مشاهده‌ی او در خانقاه، تحت تأثیر قرار گرفت. یک شب تصمیم گرفت به دیدار شیخ برود و هزار درم سیم به او تقدیم کند. پس از شک و تردید، نیمی از پول را به شیخ داد و نیم دیگر را پنهان کرد. شیخ بوسعید با الهام الهی متوجه این کار شد و به عمید گفت که تمام پول را نیاورده است. عمید شگفت‌زده شد و باقی پول را نیز آورد. شیخ او را پذیرفت و پس از آن، عمید همیشه در امنیت و رفاه بود.
رده سنی: 14+ متن دارای مفاهیم عرفانی و اخلاقی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، داستان دارای جزئیاتی است که ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا کم‌جذاب باشد.

حکایت شمارهٔ ۲۳

از عمید خراسان نقل کرده‌اند که سبب ارادت من در حقّ شیخ بوسعید و فرزندان او که در ابتدا کی من بنشابور آمدم یکسواره بودم و مرا حاجب محمد گفتندی. هر روز بامداد بدر خانقاه شیخ بوسعید برگذشتمی و بدانجا درنگریستمی و او را بدیدمی، آن روز بر من مبارک بودی. یک شب اندیشه کردم که فردا به سلام این شیخ شوم و او را چیزی برم. هزار درم سیم بسختم از آن سیمی کی در آن وقت نوزده بودند، سی درم بدیناری. و این هزار درم سیم در تایی کاغذ پیچیدم تا چون روز شود به سلام شیخ شوم و این سیم پیش وی بنهم. و درین خانه تنها بودم و با کس نگفتم. پس بخاطرم درآمد کی این بسیار باشد، پانصد درم تمام باشد سیم بدو نیمه کردم و پانصد درم در پس بالش کردم و پانصد درم بخدمت شیخ بردم و سلام گفتم و آن سیم بخواجه حسن مؤدب دادم. حسن برفقی بگوش شیخ گفت کی حاجب محمد شکستۀ آورده است، شیخ گفت مبارک باد اما تمام نیاورده است، یک نیمه در پس بالش گذاشته است و حسن را هزار درم وامست، تمام به حسن دهد تا حسن دل از وام فارغ کند. عمید گفت چون این سخن بشنیدم متغیر شدم و چاکری بفرستادم تا باقی بیاورد و بحسن داد. پس گفتم ای شیخ مرا قبول کن. شیخ دست من بگرفت و گفت تمام شد، برو به سلامت. عمید گفت بعد از آن هیچ کس را بر من دست نبود و به سلامت بودم و اگر چه خرجی می‌افتاد باختیار من بود و هرگز هیچ رنج ندیدم و هر روز کارم در زیادت بود. چون بازگشتم شیخ از پس پشت من درنگریست و گفت ای بساکار که در پس قفای این مردست.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۲۲
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.