هوش مصنوعی:
متن روایت میکند که شیخ قدسالله روحهالعزیز با حاجب محمد برخوردی داشت که در آن حاجب محمد از شیخ درخواست کرد تا در دل او جای گیرد و شیخ این درخواست را پذیرفت. پس از این اتفاق، موقعیت حاجب محمد ارتقا یافت و او به مقام عمید خراسان رسید، در حالی که احمد دهستانی، که قبلاً عمید خراسان بود، از نظر شیخ بیاهمیت شد و سرانجام کشته شد. حاجب محمد به مدت شصت سال با اقتدار بر خراسان حکومت کرد و همواره به این افتخار میکرد که توسط شیخ به این مقام منصوب شده است.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عرفانی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسن قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به خشونت (کشته شدن احمد دهستانی) ممکن است برای گروههای سنی پایین مناسب نباشد.
حکایت شمارهٔ ۲۴
بوسعید خشاب گفت، کی خادم خاص شیخ قدس اللّه روحه العزیز بود، که روزی شیخ از خانقاه کوی عدنی کویان بیرون آمد تا به گرمابه شود، عمید خراسان میشد، ساختی بر اسب افگنده، و هنوز عمید خراسان نبود، هم حاجب محمدش گفتندی. چون چشم بر شیخ افگند از اسب بزیر آمد و خدمت کرد و گفت بدستوری سخنی بگویم، شیخ گفت بگوی. عمید گفت میباید کی شیخ مرا در دل خود جای دهد، شیخ گفت دادیم، اوخدمت کرد و برفت. و شیخ به گرمابه رفت و آن حدیث با من صحبت میداشت، خویشتن نگاه نتوانستم داشت، گفتم ای شیخ آن مرد چنان سخنی بگفت و تو اجابت کردی، او را چه محل آن بود؟ شیخ گفت او را باحقّ تعالی سری است، عجب نبود که آنچ جوید بیابد. از آن روز باز کار او بالا گرفت تا بعد از آن به مدتی نزدیک، خواجه بوالفتح شیخ گفت: روزی پیش شیخ استاده بودم، و عمید خراسان احمد دهستانی بود و این حاجب محمد حاجب او بود، روزی به زیارت شیخ درآمدند، حاجب محمد پیش میآمد، جوانی صاحب جمال بود، درآمد و خدمت کرد، شیخ گفت درآی ای عمید خراسان. او گفت اینک عمید خراسان میآید، و احمد دهستانی بر اثر او میآمد، شیخ گفت نه عمید خراسان تویی، او سگیست، سگانش بدرند. و شیخ احمد دهستانی را که عمید بود هیچ التفات نکرد، احمد دهستانی را بکشتند و پاره پاره کردند و حاجب محمد عمید خراسان گشت و شصت سال خراج خراسان بید کفایت او بود و پیوسته به تفاخر بازگفتی که نصب کردۀ شیخام در عمیدی خراسان.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.