هوش مصنوعی: خواجه امام بو نصر عیاضی سرخسی در نیشابور نزد خواجه امام بومحمد جوینی به تحصیل فقه و مذهب پرداخت. وقتی شنید شیخ بوسعید از مهنه آمده و مجلس می‌گوید، برای نظاره به مجلس او رفت. تحت تأثیر هیبت و سخنان شیخ قرار گرفت و تصمیم به همراهی با او گرفت. شیخ نیز به طور معجزه‌آسایی به نیت درونی او پی برد. خواجه بومحمد جوینی او را از ترک تحصیل بازداشت اما او را از خدمت به شیخ منع نکرد. سرخسی به خدمت شیخ پیوست و از او بهره‌های معنوی برد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عرفانی و اخلاقی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی اصطلاحات و مفاهیم ممکن است برای خوانندگان جوانتر پیچیده باشد.

حکایت شمارهٔ ۵۵

خواجه امام بو نصر عیاضی سرخسی گفت من بنشابور بودم بتفقه، پیش خواجه امام بومحمد جوینی مدتی رنج بردم، و خلاف و مذهب تعلیق آموخته، بشنودم کی شیخ بوسعید از مهنه آمده است و مجلس می‌گوید. بر سبیل نظاره به مجلس اورفتم. چون نظرم بروی افتاد از هیبت وسیاست او تعجب کردم و چون در سخن آمد و راه خدا اینست مرا هم بدین راه باید رفت. در دلم این اندیشه بگذشت شیخ در حال از سر منبرگفت درباید آمدن. من از سخن شیخ بشگفت ماندم تا از کجا گفت. در دل خویش شبهتی درآوردم کی مگر اتفاق چنین افتاد. دیگر بار آن در خاطرم در آمد. شیخ گفت این حدیث تأخیر برنتابد. چون کرامت شیخ مکرر شد شبهت برخاست.
چون مجلس تمام کرد برخاستم و به مدرسه شدم تا رختها بردارم و بخدمت شیخ آیم کسی خبر به خواجه بومحمد جوینی برد کی چنین حالی هست. او در حال نزدیک من آمد و گفت کجا می‌روی؟ حال با وی بگفتم، او گفت من ترا از خدمت شیخ باز ندارم و لکن تو درمجلس شیخ شده باشی، مردی دیده باشی محتشم و نیکو لهجه و صاحب کرامات ظاهر، آن حال را از علم خویش زیادت یافته باشی. اگر می‌پنداری که تو شیخ بوسعید توانی شد غلط کردۀ که آنچ او از ریاضت ومجاهدت کرده است تو خبر نداری، ما دانیم که او چه کرده است تا آن درجه یافته است بدین طمع کار علم خویش فرو گذاری، از علم دور افتی و بحال او نرسی. چون آن اعتقاد در حقّ شیخ بماند و من پیوسته در تحصیل بودم و بخدمت شیخ می‌رسیدم و از خدمتش فوایدها می‌رسید و در حقّ من لطفها می‌فرمود.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.