هوش مصنوعی: استاد امام اسماعیل صابونی در حالی که به زیارت شیخ بنشابور می‌رفت، در راه به یاد آورد که در گذشته با شیخ و بوعلی زاهر در سرخس اخبار می‌خواندند. هنگام ملاقات، شیخ بدون اینکه استاد اسماعیل چیزی بگوید، احادیثی را که قبلاً خوانده بودند به یادش آورد. این اتفاق باعث شد استاد اسماعیل متوجه شود که شیخ از اسرار درونی او آگاه است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عرفانی و دینی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، نیاز به آگاهی اولیه از احادیث و مفاهیم اسلامی دارد.

حکایت شمارهٔ ۶۶

استاد امام اسماعیل صابونی گفت در آن وقت کی شیخ بنشابور بود، روزی می‌رفتم تا به زیارت شیخ شوم. با خود اندیشه کردم کی در آن وقت کی با شیخ پیش بوعلی زاهر به سرخس اخبار می‌خواندیم کدام اخبارست و در کدام جزوست؟ این معانی می‌اندیشیدم چون پیش شیخ درشدم و سلام گفتم، شیخ برخاست و مرا در برگرفت. چون بنشستم شیخ گفت یا استاد آن اخبار که به سرخس در خدمت بوعلی زاهر سماع کردیم، اول خبر در جزو اول کدامست؟ گفتم تا جزو مطالعه نکنم ندانم. شیخ گفت اول حدیث اینست کی حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةِ پس شیخ گفت حدیث دوم چیست؟ گفتم یاد ندارم. شیخ گفت حدیث دوم اینست کی دَعْ ما یُرِیبُکَ اِلی مالایُرِبیک. پس شیخ گفت سوم کدامست؟ گفتم یاد ندارم. شیخ گفت حدیث سوم اینست که کانَ رَسُولُ اللّه صَلَّی اللّه عَلَیْهِ و سَلَّمْ لایَدَّخِّرُ شَیْئاً لِغَدٍ استاد اسماعیل گفت چون شیخ این احادیث بگفت مرا یاد آمد کی همچنین است کی شیخ گفت و بدانستم کی شیخ آن اندیشه کی در راه کرده بودم بمن نمود، و یقین بدانستم که شیخ را بر اسرار ما وقوفی است.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۶۵
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.