هوش مصنوعی: شیخ بوعبداللّه در مجلسی نشسته بود که شیخ بی‌خویشتن نیز حضور داشت. وقتی فردی به شیخ بی‌خویشتن دعای خیر کرد و گفت «خدایت بهشت روزی گرداناد»، شیخ پاسخ داد که بهشت را نمی‌خواهد، زیرا در بهشت فقط افراد ضعیف و ناتوان هستند و او دوزخ را ترجیح می‌دهد، جایی که افراد قدرتمند مانند جمشید، نمرود، فرعون و هامان حضور دارند. سپس به بوعبداللّه و خودش اشاره کرد. بوعبداللّه از این رفتار متوجه بی‌ادبی خود شد، توبه کرد و دیگر چنین رفتاری تکرار نکرد.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که برای درک آن به بلوغ فکری نیاز است. همچنین، اشاره به شخصیت‌های تاریخی مانند فرعون و نمرود ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

حکایت شمارهٔ ۳۱

هم درین وقت یک روز شیخ بوعبداللّه باکو در مجلس شیخ بی‌خویشتن نشسته بود خواجه وار و پای بکمر زده، شیخ را چشم بر وی افتاد و درآن میان با کسی خلقی خوب بکرد و سخنی نیکو بگفت، آنکس شیخ راگفت خدایت بهشت روزی گرداناد. شیخ گفت ما را بهشت نباید! ما را بهشت نباید! با مشتی لنک و لوک و درویش، در آنجا جز شلان و کوران و ضعیفان نباشند، ما را دوزخ باید کی جمشید و نمرود و فرعون و هامان در آنجا و خواجه در آنجا و اشارت ببو عبداللّه کرد و مادرآنجا، و اشارت بخود کرد. شیخ عبداللّه بشکست و با خویشتن رسید، دانست کی ترک ادب عظیم ازوی در وجود آمد و توبه کرد و پیش شیخ آمد و تصدیق کرد وبعد از آن دیگر چنان ننشست.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.