هوش مصنوعی:
روزی شیخ در نشابور به کلیسایی رسید. مسیحیان به استقبال او آمدند و احترام گذاشتند. مقریان (قاریان قرآن) از شیخ اجازه خواستند تا آیهای بخوانند. پس از تلاوت، مسیحیان تحت تأثیر قرار گرفتند و گریستند. یکی از همراهان گفت اگر شیخ اشاره میکرد، مسیحیان زنار (کمربند مذهبی) خود را باز میکردند، اما شیخ پاسخ داد که ما آنها را مجبور به بستن زنار نکردهایم که بخواهیم بازش کنیم.
رده سنی:
14+
متن دارای مفاهیم عرفانی و مذهبی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به آشنایی با زمینههای فرهنگی و دینی دارد. همچنین، گفتگوی میان ادیان ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابل درک نباشد.
حکایت شمارهٔ ۳۶
آوردهاند کی روزی شیخ قدس اللّه روحه العزیز در نشابور برنشسته میرفت. بدر کلیسایی رسید، اتفاق را روز یکشنبه بود جمله با شیخ گفتند ای شیخ میباید کی ایشان را ببینیم، شیخ پای از رکاب بگردانید چون شیخ در رفت ترسایان پیش شیخ آمدند و خدمت کردند و همه به حرکت پیش شیخ بیستادند وحالتها برفت. مقریان با شیخ بودند، یکی گفت ای شیخ دستوری هست تا آیتی بخوانند؟ شیخ گفت روا باشد. مقریان آیتی خواندند، ایشان را وقت خوش گشت و بگریستند، شیخ برخاست و بیرون آمد. یکی گفت اگر شیخ اشارت کردی همه زنارها بازکردندی، شیخ گفت ما ایشان را زنار برنبسته بودیم تا بازگشاییم.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.