۱۷۹ بار خوانده شده

حکایت شمارهٔ ۶۱

آورده‌اند کی در آن وقت کی شیخ بوسعید بقاین رسید او را آنجا دعوتها کردند. یک روز شیخ را دعوتی کرده بودند، کس بخواجه بوسعید حداد فرستادند کی بزرگ عصر بود، او گفت مدت چهل سال است کی من نان خود خورده‌ام، نان هیچ کس نخورده‌ام. خبر نزدیک شیخ آوردند، شیخ گفت مدت پنجاه واند سالست که نه نان خود خورده‌ام و نه نان کسی دیگر، هرچ خورده‌ام از آن حقّ خورده‌ام و آن او دانسته.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۶۰
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.