هوش مصنوعی:
شیخی در میهنه مجلس میگفت که درویشی از ماورالنهر به مجلس او آمد و سه روز در آنجا حضور یافت. در روز چهارم، درویش از شیخ پرسید که او چه کسی است و شیخ پاسخ داد که او به مال وابسته نیست و با مردم جنگ ندارد. درویش پس از شنیدن این پاسخ، به ماورالنهر بازگشت و در جمع مشایخ آنجا، پاسخ شیخ را بازگو کرد. مشایخ با شنیدن این سخن، به احترام شیخ برخاستند و به سوی خراسان سجده کردند، زیرا شیخ را فردی وارسته و بینیاز یافتند.
رده سنی:
12+
متن دارای مفاهیم عرفانی و اخلاقی است که برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و الهامبخش است. همچنین زبان متن ساده و روان است، اما ممکن است کودکان زیر 12 سال به دلیل مفاهیم عمیق آن، درک کامل از متن نداشته باشند.
حکایت شمارهٔ ۷۳
وقتی شیخ قدس اللّه روحه العزیز در میهنه مجلس میگفت، در میانۀ مجلس درویشی در رسید از ماورالنهر و درمجلس بنشست و سه روز خدمت بجای آورد و هر روز در مجلس شیخ نشستی، شیخ روی بوی کردی و سخنان خوب گفتی، روز چهارم آن درویش در میان مجلس نعرۀ بزد و برخاست و گفت ای شیخ مرا میباید کی بدانم کی تو چه مردی و چه چیزی؟ شیخ گفت ای درویش ما را بر کیسه بندنیست و با خلق خدای جنگ نیست. درویش چون آن سخن شنید بنشست. چون شیخ از مجلس فارغ شد آن درویش پای افزار کرد و به جانب ماورالنهر شد. چون آنجا رسید آنجا مشایخ بزرگ بودهاند و عادت ایشان چنان بودی کی حلقه بنشستندی و هر کسی درین شیوه سخنی گفتندی. چون آن درویش در میان ایشان بنشست و هر کسی سخنی میگفتند نوبت بدرویش رسید، او را گفتند بیا تا چه آوردی از خراسان! گفت من پیری دیدم در میهنه کی سخنان نیک میگفت، من آن همه یاد نتوانستم داشت، از وی سؤال کردم که تو چه مردی و احوال تو چیست؟ او گفت ما را بر کیسه بند نیست و با خلق جنگ نیست. جملۀ پیران بیکبار برخاستند و روی سوی خراسان کردند و سجود کردند تعظیم حالت شیخ را، کی چنین کس را تعظیم میباید کرد که با او هیچ چیز نمانده است.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۷۲
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.