هوش مصنوعی:
شیخ ابوسعید به شهر بغشور میرسد و با وجود مردمان نیکو و متدین، آنجا را دوزخی برای بهشتیان مینامد. سپس به مرو الرود میرود و قاضی حسین مرید او میشود. پس از چند روز، درویشی پسرش را تطهیر میکند و مراسمی با سماع برگزار میشود که مورد اعتراض مردم قرار میگیرد. قاضی حسین به شیخ نامه مینویسد و شیخ با شعری پاسخ میدهد که باعث گریه قاضی و رفع اعتراضات میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عرفانی و تاریخی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین استفاده از اصطلاحات خاص و سبک ادبی قدیمی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
حکایت شمارهٔ ۷۷
شیخ ابوسعید به مرو رودمیشد چون به بغشور رسید جایی ناخوش دید و مردمانی نیکو و بزرگ و بیشتر ایمه و اهل تقوی بودند و چنین گویند که سیصد مرد مفتی و متدین در بغشور بوده است و جمله عوام شهر مصلح بودند. چون شیخ آنجا رسید گفت این شهر دوزخیست بر بهشتیان و از آنجا بمرو الرود شد وقاضی حسین رحمةاللّه علیه چون شیخ را بدید مرید او شد و شیخ چند روز آنجا مقام کرد. درویشی پسر خویش را تطهیر داد و شیخ را با جماعت بخواند، شیخ با صوفیان آنجا شدند، چون چیزی بکار بردند سماع کردند، شیخ را وقت خوش گشت و همچنان در آن حالت برنشست و بخانقاه آمد و صوفیان در خدمت شیخ برفتند و قوّالان میزدند همچنان و بمیان شهر میبرآمدند. و مردمان انکار کردند بر آن و به نزدیک قاضی حسین رفتند و حال باز نمودند. حسین به شیخ ما چیزی نوشت که جماعت را چنین انکاری میباشد و برین حرکت داوری میکنند. شیخ بر ظهر رقعۀ او بنوشت و بقاضی حسین داد:
تعویذ گشت خوی بدآن خوب روی را
ورنه بچشم بد بخورندیش مردمان
قاضی چون این بیت برخواند بگریست و جماعت را آن انکار زائل شد.
تعویذ گشت خوی بدآن خوب روی را
ورنه بچشم بد بخورندیش مردمان
قاضی چون این بیت برخواند بگریست و جماعت را آن انکار زائل شد.
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۷۶
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.