هوش مصنوعی:
شیخ در خواب بهشتی را میبیند که گروهی در آن نشستهاند، اما به او اجازه ورود نمیدهند زیرا او دو پیراهن دارد و آنها تنها یک پیراهن دارند. شیخ از این اتفاق به عنوان نمادی از ریاکاری در تصوف انتقاد میکند و اشاره میکند که برخی با پوشیدن مرقع (لباس صوفیان) خود را فریب میدهند و آن را به عنوان معبود خود میپندارند. او همچنین به آیهای از قرآن اشاره میکند که در آن سنگها و انسانها به یک اندازه در دوزخ عذاب میکشند و از این بیعدالتی ابراز تاسف میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مبانی تصوف و مفاهیم دینی دارد. همچنین، برخی از اشارات انتقادی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.
حکایت شمارهٔ ۱۰۱
شیخ گفت قدس اللّه روحه کی یکی بهشت بخواب دید و خوانی نهاده و جماعتی نشسته، اوخواست کی بدیشان نیز موافقت کند، یکی بیامد و دست او بگرفت و گفت جای تو نیست! این خوان کسانیست که یک پیراهن داشتهاند و تو دو داری، تو با ایشان نتوانی نشست. شیخ ما گفت اکنون خود کار بدان آمده است کی مرقعی کبود بدوزند و درپوشند و پندارند کی همه کارها راست گشت. برآن سرِخُم نیل بایستندو میگویند کی یکبار دیگر بدان خم فرو بر تا کبودتر گردد کی چنان دانند کی صوفیی این مرقع کبود است و در آراستن و پیراستن مانده و آنرا صنم و معبود خویش کرده و درآن روز کی شیخ این سخن میگفت شیخ را فرجی فوطه دوخته بودندو پوشیده داشت،گفت ما را اکنون مرقع پوشیدهاند بعد هفتادو هفت سال کی ما را درین روزگار شده است و رنجها و بلاها درین راه کشیده آمده است و شب و روز یکی کرده آمده است، پس ازین همه ما را مرقع پوشیدهاند. اکنون هر کسی آسان مرقعی بدوزند و بسر فرو افگنند.
شیخ ما گفت میگوید همه را میگفتیم قُولُو الااِلهَ اِلَّا اللّه ترا میگوییم فَاعْلَمْ انَّهُ لااِلهُ اِلَّاللّه بدان و ببین که جز ازو یکی نیست. پس یکی از ماوراء النهر حاضر بود این آیت برخواند کی وُقُودُها النّاسُ وَالحِجارَةُ و شیخ در آیۀ عذاب کم سخن گفتی، گفت چون سنگ و آدمی به نزدیک تو بیک نرخست دوزخ به سنگ میتاب و این بیچارگان مسوز!
شیخ ما گفت میگوید همه را میگفتیم قُولُو الااِلهَ اِلَّا اللّه ترا میگوییم فَاعْلَمْ انَّهُ لااِلهُ اِلَّاللّه بدان و ببین که جز ازو یکی نیست. پس یکی از ماوراء النهر حاضر بود این آیت برخواند کی وُقُودُها النّاسُ وَالحِجارَةُ و شیخ در آیۀ عذاب کم سخن گفتی، گفت چون سنگ و آدمی به نزدیک تو بیک نرخست دوزخ به سنگ میتاب و این بیچارگان مسوز!
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.