۱۵۰ بار خوانده شده

حکایت شمارهٔ ۲۰

بدانکه کراماتی کی بعد ازوفات شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز ظاهرگشته است بیش از آنست کی در بیان قلم توان آورد چنانک پسر خال داعی ابوالفرج بن المفضل و برادرزادۀ داعی المنور بن ابی سعید حکایت کردند کی درین ایام فترت غُزکی میهنه خراب شده بودو در دیه کسی متوطن نه، مردم میهنه آن قدر کی مانده بودند در حصار بودند و بدیه می‌آمدند، از جهت هیزم درختان توت کی در محلها بود می‌افکندند، ما هر دو با شاگردان بمحلۀ صوفیان آمدیم به نزدیک مشهد درختی می‌زدیم و روز گرمگاه بود و جز ما در محله کسی دیگر نبود و ماچنانک بی‌ادبی کودکان باشد مشغله می‌کردیم و شاگردان تبر می‌زدند و آواز غلبۀ مادر محله افتاده، از در مشهد آوازی شنیدیم کی این چیست کی شما می‌کنید! ما بازنگریستیم پیری دیدیم بر در مشهد ایستاده،محاسنی تا بناف چنانک صفت شیخ ما بود، سرخ و سپید، بانگ بر ما زد کی آخر وقت نیامد کی ما از بی‌ادبی برهیم؟ چون چشم ما بر وی افتاد بگریختیم، آلتها آنجا بگذاشتیم تا بعد از نماز دیگر که در آن محله آدمی پدید آمد ما رفتیم و تبر و جامها برداشتیم و برفتیم و بعد از آن نیز در آن محله از آن جنس بی‌ادبی نکردیم و ازین جنس وقایع بسیار است که حصر آن دشوار بودو اگر آن همه بیاریم کتاب دراز گردد. و همچنین فواید انفاس او و حکایات و کرامات او امثال این بیست مجلد باحالت شیخ قطرۀ بودست از دریایی، چنانک خواجه امام بوالحسن مالکی گفت کی از چند کس از مشایخ بزرگ شنوده‌ام کی می‌گفتند مردمان تعجب می‌کنند از بسیاری کرامات شیخ بوسعید و اشرافی کی او را بر خاطرها و احوال بندگان خدای تعالی بود و شیخ بوسعید گفت که صاحب کرامات را درین درگاه بس منزلتی نیست زیرا کی او به منزلت جاسوسیست و پدید بود کی جاسوس را بر درگاه پادشاه چه منزلت تواند بود تو جهد کن تا صاحب ولایت باشی تا همه تو باشی و هرچ باشد ترا باشد. و ازین سخن شیخ معلوم می‌شود کی کرامات و اشراف بر خواطر هیچ نیست با حالتی کی شیخ ما را بوده است، اما عوام خلق را چشم برین قدر از منزلت شیخ بیش نمی‌افتادست و این نیز عظیم می‌دانسته‌اند و ایشان را آن حالت شگرف می‌آمده است و این خود به نزدیک منزلت شیخ هیچ چیز نبوده است به سبب آنکه تامرد به مقامی بزرگتر نرسد آنکه دانسته باشد حقّیرش نیاید و او را این بنسبت باز آنکه او در آن بوده است هیچ نیامده است اما ما را عظیم از آن سبب می‌آید کی از آنچ حقّیقتست بی‌خبریم و از کارها جز ظاهر نمی‌بینیم و آن نیز تمام نه،حقّ سبحانه و تعالی بینایی کرامت کناد پیش از مرگ کی فردا همه زندۀ این کلمات مبارک خواهند بود.
دعاگوی بخیر درمی‌خواهد از کرم بزرگان کی این مجموع مطالعه کنند و از حالات و مقالات شیخ ما قدس اللّه روحه لذتی یابند یا حالتی و وقتی روی نماید در آن حالت و وقت این ضعیف و دعاگوی را فراموش نکنند واین گناه کار عاصی را بدعا یاد دارند و اگر کسی را از این سخنهای مبارک و ازین حالات شریف هدایتی روی نماید و یا رونده را در راه طریقت و حقّیقت ازین انفاس عزیز گشایشی حاصل آید بهمت ودعا ازین بیچاره غافل نباشند و در اوقات وخلوات بر خاطر مبارک می‌گذارند و فراموش نفرمایند ان شاء اللّه تعالی.
حقّ سبحانه و تعالی برکات این پادشاه دین و سلطان اهل یقین و پیشوای اهل طریقت و مقتدای اهل حقّیقت در هیچ حالت ازما و از کافۀ اسلام منقطع مگرداناد و ما را در دنیا و آخرت درزمرۀ خادمان آن حضرت مبارک و چاکران مقدس حشر کناد و در قیامت بخدمت او مستسعد گرداناد تا چنانک فرمودست کی جواب کهتر بر مهتر بود، شفیع خطاها و زلات ما باشد و دل ما را بر محبت خویش و تن ما را بر خدمت دوستان خویش وقف داراد و ما را یک طرفة العین و کم از آن بما و خلق بازمگذاراد و آنچ ناگزیر دین و دنیا و آخرت ماست یا خدمت و دوستی او و حضرت اوست و محبت او، بارزانی داراد بحقّ محمد و آله اجمعین والحمدلله رب العالمین و الصلوة علی رسوله محمد صلی اللّه علیه و سلم.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.