۲۱۶ بار خوانده شده

بخش ۳ - در بیان معرفت و نصیحت گوید

هان حسینی این همه سودا چراست
بر سر بازارت این غوغا چراست

بشکن این گوهر که مقدارش نماند
در دو عالم یک خریدارش نماند

مرغ زیرک باش بشکن دام را
خاک ره بر سر فکن ایام را

آتش انگیز است هر بادی که هست
بر گذر زین محنت آبادی که هست

جای غولست این سرای پر نهیب
مردمی خواهی از این مردم مکیب

این سگ نفست چو روبه پرفنست
خواب خرگوشت دهد این روشنست

چون تک آهو نداری در نبرد
ای دهان بسته در این صحرا مگرد

بیشه پر شیر است از آن پرهیز کن
چون پلنگان سوی صحراخیز کن

ای غریب خسته درتابی هنوز
کاروان بگذشت و در خوابی هنوز

آدمی خوار است چرخ خیره گرد
تا نگردی غافل ای داننده مرد

با که کرد این چرخ سرگردان وفا
این طمع خامست و این دانش خطا

یک قدح بی رنج مخموری کراست
هر گلی را زخم خاری در قفاست

این نمایش ها به روی روزگار
می توان دیدن به چشم اعتبار

با چنین گردنده حالاتی که هست
دیده بردوز از خیالاتی که هست

بی تصرف باش در راه یقین
هرکه بد باشد تو او را نیک بین

درد اگر قسم تو آید نوش کن
صافش انگار این سخن در گوش کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲ - فی نعت النبی صلی الله علیه و آله
گوهر بعدی:بخش ۴ - حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.