هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و هجران می‌نالد و از بی‌تابی و بی‌قراری خود سخن می‌گوید. او از روزگار تیره و تار خود شکایت دارد و از اشک‌های بی‌حساب و دل‌سوختگی خود می‌گوید. تصاویری مانند ریختن خون دل، گریه‌ی آفتاب، و سوختن آرزوها، عمق غم و اندوه او را نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و شکایت از روزگار ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۴

بس که ز دیده ریختم خون دل خراب را
گریه گرفت در حنا پنجه ی آفتاب را

تاب نظر ندارم و ضبط نگه نمی کنم
بیشترست حرص می زند تنگ شراب را

بس که ز تیره روز من دهر گرفته تیرگی
شب پره تنگ در بغل می کند آفتاب را

سوخته کشت آرزو بس که ز برق هجر او
سایه گر افکند بر او خشک کند سحاب را

دل چو فریب او خورد، صبر و خرد چه می کند
بدرقه چاره کی کند رهزنی سراب را

بس که ز ننگ بخت من گشته به طبع ها گران
منع برادری کند مرگ زعار خواب را

دم به شماره چون فتد، در دم واپسین دلا
قدر بدانی آن زمان ناله ی بی حساب را

سلسله تا به سلسله، موی به موی تا میان
دست به دست می دهد زلف تو پیچ و تاب را

گریه به حال دل کلیم این همه از چه می کنی
اشک مریز این قدر شور مکن کباب را
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.