۲۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵

ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را
بر نتابد از خرابی خانه ام تعمیر را

گر چنین شاداب از خون شهیدان می شود
آب پیکان سبز خواهد کرد چو تیر را

کی دگر از خانه ی چشمم قدم بیرون نهی
زآستانت بردم آنجا خاک دامن گیر را

ما زقید او نمی خواهیم پا بیرون نهیم
و رنه در بازست دایم خانه ی زنجیر را

هر نفس بی اختیار از سینه می آید به لب
ناله ی گرمی که آتش می زند تأثیر را

چشم مستت شوخی و بی باکی از حد می برد
گرچه می بیند به فرق خویشتن شمشیر را

انتظار ساغر از ساقی مکش دیگر، کلیم
فکر خود کن کس نمی ریزد به خاک اکسیر را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.